زندگی و زمانه من



راستش را بخواهید مهم نیست که بی کار باشید یا چندین شغل داشته باشید، اگر ایرانی باشید شما می‌توانید استعفا دهید. اصولا استعفا کار خوبی است، به طور مثال وقتی پدر با زن نشسته(شما بخوانید بازنشسته) محترم شما در حال نگاه کردن به اخبار نیست و شما از اتاقتان برای خوردن یک لیوان آب خارج شده‌اید، چیزی نزدیک به 80 درصد احتمال دارد که بگوید:"چرا تو خونه نشستی، من همسن و سال تو بودم، یک دقیقه هم خونه نبودم" و آن وقت است که باید از بی کاری استعفا دهید و دنبال کار بگردید، آن وقت دیگر شما بیکار نیستید و به شغل محترم سرکار بودن مشغولید!

کار هم اصولا چیز خوبی است که در طیف بیل زدن تا امضا کردن تعریف می‌شود، اما از مطلب اصلی دور نشویم و به استعفا بپردازیم. این لغت جالب طبق لغت نامه‌های فارسی سه معنی دارد که دو معنی اول، کناره‌گیری از کار و درخواست کناره‌گیری از کار است و معنی سوم طلب عفو و بخشش کردن است که طبق همان لغت نامه‌ها قدیمی شده و اصولا کسی برای عذر خواهی در ایران استعفا نمی‌کند(اگر هم بکند، به پست مهمتری دست پیدا می‌کند!).

راستش را بخواهید چون کاریکاتور کشیدن بلد نبودیم این عکس را از خبرآنلاین برداشتیم، لطفا حلال کنید.
راستش را بخواهید چون کاریکاتور کشیدن بلد نبودیم این عکس را از خبرآنلاین برداشتیم، لطفا حلال کنید.

اجازه دهید تا پای چشممان بادمجان(بادنجان) سبز نشده، از معضلات اجتماعی عبور کرده و به احوالات استعفا در ایران بپردازیم:

  • استعفا وسیله‌ای برای پاچه‌خواری

باور کنید یا نه، استعفا نقشی با پیشینه تاریخی غنی، در امر مهم مجیز گویی و پاچه‌خواری بازی کرده است به طور مثال در قرن ششم هجری شاعر بزرگ ایرانی انوری در خواراندن پاچه علاء الدین ابوعلی الحسن الشریف چنین فرموده است:

ز باد صولت او خاک خواهد استعفا

ز تف هیبت او آب گیرد استسقا

البته این که خاک چگونه از هیبت(صولت) ایشان می‌ترسیده که با بادش(فکر بد نکنید باد صبا از کنار این هیبت رد می‌شده) استعفا می‌داده به بنده ربطی ندارد ولی اینکه چطور آب در آرزوی تف او آن قدر تشنه می‌شده که به بستر مرگ بیافتد،فقط نشان از پاچه‌خواری در حد جهانی دارد.

  • استعفا و پاک کردن صورت مساله

از کاربردهای مهم استعفا، پاک کردن صورت مساله است، به طور مثال اگر اشتباهی کرده‌اید که قابل جبران نیست، کافی است با استعفا صورت مساله را پاک کنید. مثلا فرض کنید دو قطار به هم خورده و چندین نفر جان خود را از دست داده‌اند البته این جا ژاپن نیست که هاراگیری کنید یا داد بزنید لطفا من را بکشید، استعفا کرده و به شغل بهتر و کم دردسرتری مشغول شوید، باور کنید جواب می‌دهد، خصوصا اگر نخبه باشید.

  • استعفا راهی برای لوس بازی

یکی دیگر از کارکرد‌های استعفاء محترم، قهر کردن و لوس بازی است، به طوری که اگر آب پرتغال شما سر میز صبحانه شما حاضر نشود، می‌‎توانید از زندگی استعفا دهید، اگر همین مورد را به کار خود بسط دهید و در حین کار به شما برخورد که چرا یک کاغد به امضای شما نرسیده و رئیستان آن را بدون حضور شما امضا کرده می‌توانید استعفا دهید. تا رئیس به شما بگوید نه نرو! دفعه بعد یک دفتر نقاشی به شما می‌دهم که در آن تمرین امضا کنید و مهم نیست که چقدر پول بدون حضور شما منتقل شده است.

  • استعفا و کلاس گذاشتن

یکی از راه‌های کلاس گذاشتن، استعفا دادن است. به طور معمول اگر بخواهید بگویید که بنده بسیار با کلاسم و خارجکی صحبت می‌کنم، کافی است به زبان عربی و فارسی و انگلیسی در پیج اینستاگرام خود استعفا دهید و راه و رسوم واقعی این کار را فراموش کنید و بگویید چقدر با کلاس هستید، باور کنید خیلی حال می‌دهد.

پی نوشت:

من از تمام این متن اعلام برائت می‌کنم و استعفا می‌دهم، و اصولا چیزی که در بالا نوشتم استعفا نامه‌ای(طلب بخششی به سبک نامه) از مسئولین محترمی است که عجولانه و باحال برای ما سوژه خنده فراهم می‌کنند. حتما لازم نیست که بگویید انگلیس جزیره کوچکی در غرب آفریقا است، با استعفا دادن اینستاگرامی و بازگشت مجدد اینستاگرامی می‌توانید دل ما را شاد کنید، در انتها از زحمات آقای ظریف تشکر می‌کنیم.

و من الله توفیق

Allah Bless you

خیلی مخلصیم!


امروز عصر که برای خرید از خانه خارج شدیم ناگهان بوی بسیار مطبوعی(شما بخوانید افتضاحی) در تمام سرم پیچید، بویی بود، شبیه قفس کفترها، که سالها با واژه تمیزی بیگانه مانده و ناگهان تصمیم گرفته بود که بینی حساس مرا نوازش دهد، ناخودآگاه فکر کردم که تمامی کفترهای محله به همراه گنجشکها دست به یکی کرده اند و محله را مزین فرموده اند. وقتی که نظرم را به همسر محترم اظهار نمودم. فرمودند بینی ات خراب شده، بیچاره کبوترا!.اما من همچنان دست از تلاش نکشیده و برای اثبات محق بودن خودم و سرما خوردگی مهربانو، به دنبال نشانه خرابکاری کفترها در گوشه کنار کوچه و سپس خیابان و پس از آن محله و حتی اینترنت مشغول شدم(درد بیکاری + درد فضولی = جوینده یابنده است) که نتایج به شرح زیر می باشد:

1-شایعه فعالیت قسمت اندرونی کبوتران در اعتراض به گرانی مرغ ها: این شایعه را خودم درست کردم، بی اساس بوده و هیچ شواهدی مبنی بر آن دیده نشد!

2- شایعه فعال شدن دماوند: بعضی از محققین مردمی و دانشمندان کتاب نخوانده مدعی بودند که کار، کار دماوند، همان دیو سپید پای در بند است. که بیش فعالی گرفته است و میخواهد دهانمان را شیرین کند. اما از آنجایی که رشته تحصیلی بنده به مواد شیمیایی مرتبط بود و بوی گوگرد را به خوبی می شناختم. لذا آن را رد نمودم که منابع خبری نیز حرف اینجانب را تصحیح و تایید نمودند! منابع خبری عبارت بودند از ایسنا و بقیه دوستان، پس دماوند هنوز تمام پایین تنه اش در بند بود و خبری از بو نداشت.

3-ترکیدگی لوله فاضلاب و بالا زدن بوی فاضلاب: این یکی را نمی دانم که این طرح فاضلاب تهران بالاخره اجرا شد یا خیر! و آیا اگر فعال شد چگونه هنوز به خانه ما نرسیده ترکید. آنچه واضح و مبرهن است تاکنون که این را مینویسم هیچ نماینده فاضلابی در تهران نه این را تایید کرده و نه رد کرده است! ولی اگر #بو می زنید بنده هم آی لاویو بو بی سی!

4- نماینده تهران فرمود: مردم تهران، داداشیا، خواهران اسلامی محترم، خیالتون راحت بو ضرر نداره که.این همه سرب و ریز گرد و غیره تو هوا داریم بو هم روش، تازه اشتهاتونم کور میشه، دیگه به مرغ و تخم مرغ و نان احتیاجی ندارید که.بو به این خوبی!ولی از شوخی بگذریم گفت:"من پرسیدم مشکل از ایستگاه مترو ملت بوده" این رو خانم ذوالقدر فرمودن!.من نمیدونم ملت همیشه در صحنه در ایستگاه ملت چه کردن، ولی خواهشا نکنید خفه شدیم!-فرماندارم تاکید کردن: سگ هایی که در کوچه و خیابون براشون سم میریختیم دارن تحقیق میکنن منبع بو کجاست.تا چند ساعت آینده علتش رو اعلام می کنیم!

5-یک سری از دوستان هم فرمودن بوی زباله است که به علت نزدیکی کلد اسپل در هوای همیشه تمیز تهران به مشام می رسد.

خلاصه اینکه هنوز علت بوی بد هوای تهران دقیق مشخص نیست.ولی اینقدر مهم بوده که توجه رسانه های استکباری و غیر استکباری و حتی من رو به خودش جلب کرده!از همه اینها بگذریم هنوز موندم قضیه سوختن بچه ها در سیستان، قضیه کشته شدن دانشجوها در علوم تحقیقات و قضیه اختلاس ها و بی حجابی ها و سلاطین گرانی و .بوی گندش در اومده یا اینکه مشخصا تهران دهنش را مسواک نزده و یا روم به دیوار تهران کار دیگری نموده.البته در انتها ثابت شد که بینی بنده خراب نبوده و همسر سرما خورده می باشند.

امید که شوخی های گاه غیر ادبی من رو در این پست نادیده بگیریدو اگر هم نادیده نگرفتین به این فکر کنیم موضوعات مهمتری از بوی بد هوای تهران وجود داره. 

در فصل وعده و وعیدهای انتخاباتی شعری نوشتم که امروز با این همه گرانی درد شعرم را بیشترو بیشتر احساس می کنم و هر روز نسبت به توان خودم در اداره خانواده ام ناامید تر می شوم. دوست داشتم شما هم یک بار بخوانید. تا ببینید بالاخره درد ما درمان می شود یا خیر! 

درد این دیوانه درمان می شود

صبر کن این خانه درمان می شود

کار را کارآفرینی لازم است

مست هم رندانه درمان می شود

تا نموداری سقوطش واضح است

با عدد رایانه درمان می شود

یخ تورم را اگر درمان نکرد

بی گمان یارانه درمان می شود

روی کاغذ حرفها دارم ببین

کاغذم مردانه درمان می شود

مرغ هم از سفره ها پرواز کرد

گشنه با مرغانه درمان می شود

گر نباشد ساندیسی در بساط

رای با تکدانه درمان می شود

خنده بر هر درد بی درمان دواست

لاجرم دیوانه درمان می شود

یک هجا درمان شدن را لنگ کرد

غم نخور جانانه درمان می شود

میلاد ماهیار


به این فکر کردم ازت دور شم
کنارت نباشم که مجبور شم
کنارم نمونی و عادت کنم
به عکسای کهنم حسادت کنم

نگاهت به پاهام زنجیر شد
تو رفتی و من رفتنم دیر شد
به عکسات گفتم که تنها شدم
که مجموعشون مثل من پیر شد

سفر کرد لبخند از صورتم
که با اشک پر کردم این خونه رو
فراموش کردم بگم عاشقم
رها کن، تو این مرد دیوونه رو

جهانم که قبل از تو بی مرز بود
با چشمات مرزاش تعریف شد
رسیدی وطن دستهای تو شد
تو رفتی و دنیام تحریف شد

به عکسی که داریم زل می زنم
با این عکس من بی وطن نیستم
به مردی که می خنده شک می کنم
شباهت به من داره من نیستم

سفر کرد لبخند از صورتم
که با اشک پر کردم این خونه رو
فراموش کردم بگم عاشقم
رها کن تو این مرد دیوونه رو

میلاد ماهیار

همه چیز با چند تا انگشت شروع می شود، انگشتی که قرار است امضا کند، انگشتی که قرار است فرمان را دست بگیرد، انگشتی که قرار است نوازش کند و انگشتی که قرار است روی دکمه فیلترینگ نرود.(شاید هم به موقع برود!)

انحراف افکار و تمرکز روی کمرنگ کردن و تحریف حقیقت هم کار انگشت است، مثلا وقتی انگشتت خسته شد آن را از دکمه سانسور فیلم بردار و روی دکمه جلب توجه مردم بگذار!

اینکه صدا و سیمای مرکز کیش فیلمی را بدون سانسور به اشتباه هم پخش کند، آنقدر مهم است که بلافاصله مسئولین مجازات می شوند. ولی وقتی خیلی میلیون دلار غیب می شود و فرزندان این مملکت بی گناه جان را به جان آفرین تسلیم می کنند، هیچکس مجازات نمی شود.

در پی این اعدام سلطان ها، مانده ام سلطان انحراف افکار عمومی و تحریف حقیقت کجاست و چرا اعدام نمی شود؟!!!

حرفی ندارم!

پلکی بزنی رنگ عوض خواهد شد
مفهوم دل و سنگ عوض خواهد شد
در فاصله پلک تو حالا جنگی است
معشوقه در این جنگ عوض خواهد شد
مرزی است میان لب یار و دینم
جایی است که فرهنگ عوض خواهد شد
در نقشه تو مرز فرو خواهد ریخت
این مرز که بی ننگ عوض خواهد شد
لبخند بزن جهان عوض خواهد شد
جای سیب و بالنگ عوض خواهد شد
خالق به لبانت آفرین خواهد گفت
افسانه بیگ بنگ عوض خواهد شد
بی هیچ دلیلی لب من را تو ببوس
آدم سر نیرنگ عوض خواهد شد

میلاد ماهیار

In the intervals of nightmare

Time laughs

In the measure of a blink

Before drowning

Float in smile

Tomorrow

Head of a human

will dance On the wall of deer's house

by : Milad Mahyar


در فاصله های کابوس

زمان

به اندازه یک پلک می خندد

قبل غرق شدن

در لبخند شناور شو

فردا

سر انسانی روی دیوار خانه گوزن

خواهد رقصید


میلاد ماهیار


کودک امنیت دارد
دانش آموز امنیت دارد
دانشجو امنیت دارد

فقط مانده ام حقیقت در کدامین کوچه پس کوچه های دروغ جا مانده.

کشته شدن دانشجویان و راننده اتوبوس علوم تحقیقات واقعا تاثر برانگیز است. این نقاشی حس من از این ضایعه جبران ناپذیر است.

تسلیت


راستش را بخواهید مغز گونه جانوری ما معمولا کار نمی‌‎کند، دلیل اصلی این حرف این است که اگر کار می‌کرد که نمی‌نوشتیم و مثل آدمیزاد به زندگی خودمان ادامه می‌دادیم. هر چند شواهدی در پشت نوشته‌های برخی از بزرگان طنز موجود است که نشان از کار مغزی متفکر اما بی کار در پشت صحنه دارد، لذا پس از م با متخصصین و جانورشناسان تصمیم بر این شد که یک اسکن مغزی تهیه و آن را در اختیار شما قرار دهیم.

البته درک می کنم که شما مثل یک متخصص مغز قادر به تشخیص و درک بیماری‌های مغزی ما نیستید ولی سعی خواهم کرد که در حد امکان تصویر پایین را برای شما توضیح دهم.

تصویر سی تی اسکن شده از مغز یک طنز نویس
تصویر سی تی اسکن شده از مغز یک طنز نویس

همانطور که در تصویر مشخص است نقاط تاریک بسیاری در مغز یک طنز نویس وجود دارد، که در اصل خاموش شده‌اند تا هیچ دردی را حس نکند ولی باور کنید جواب نمی‎دهد، ولی خب نقاط روشنی هم هستند که خیلی جواب می‌دهند، این نقاط روشن همانطور که در تصویر مشخص است، همراه سه موجود یعنی انسان، میمون و ماهی در مغز طنز نویس در حال ولگردی می‌باشند.(فلش‌ها ربطی به مغز طنز نویس نداشته و مسیر حرکت سوژه را در جهات مختلف نشان می‌دهد.)

انسان به مصلحت خود فکر کرده و میمون بازیگوش است و ماهی فقط فکر خوردن و خوابیدن و زیر آبی رفتن است. این سه موجود که هیچ تفاهمی با هم نداشته و معمولا هدفی جز تخریب یکدیگر ندارند. در تضادی نامعقول منجر به وجود آمدن طنزی خواهند شد که بدون اینکه کسی طنز نویس را به بستر نوازش ببرد و چند جایمان کبود شود، موفق به در آوردن صدایی مثل هندل یا خوک(بخوانید خنده) از شما، به علت آسیب دیدگی قسمتی از شلوار، یک وجب پایین تر از کمربند جامعه شده، و طرز رفو را در یک وجب بالاتر از زانوی آن توضیح خواهند داد.(جمله فلسفی بود لطفا یکبار دیگر پاراگراف را بخوانید!)(تاکید می‌کنم یک بار دیگر هم بخوانید!)(اگر نخواندید! که هیچ.ولی خواهش می‌کنم بخوانید!)

حال اجازه دهید سراغ نحوه تصمیم گیری و عملکرد مغز برویم!

نحوه تصمیم گیری و عملکر مغز:

  • سوژه‌ای دردناک اتفاق می‌افتد.
  • میمون سوژه‌ را برداشته و مشغول بازی با آن می‌شود.
  • سوژه تغییر شکل می‌دهد اما هنوز اگر دیده شود، انسان را کتک خواهند زد.
  • اما میمون قصد دارد که هنرش را به همگان نمایش دهد.
  • انسان سعی می‌کند که میمون را وادار به بی خیال شدن کند.
  • انسان و میمون با هم گلاویز می‌شوند.
  • سوژه بین دست انسان و میمون آنقدر جابه‌جا می‌شود که ناگهان در آب پیش ماهی می افتد.
  • میمون بی‌خیال شده و می‌رود تا سوژه دیگری برای بازی پیدا کند.
  • سوژه توسط ماهی زیر آب جویده شده و تغییر شکل پیدا می‌کند.
  • انسان سوژه جویده شده، هضم شده و دفع شده را بر می‌دارد و از طریق قلم بیرون در می‌گذارد تا دیگر دست میمون به آن نرسد.
  • شما سوژه را دیده و به شکل اصطلاحاً کج و کوله و غیر استاندارد آن(خارج از نگاه عادی آن) می‌خندید.

نتیجه:

چیزی که در نهایت شما می بینید، نتیجه تغییرات بازی میمون، کشمکش انسان با میمون و زیر آبی رفتن ماهی است که برای خالی شدن دل و خیال انسان، روی کاغذ ریخته شده است که شاید در نگاه اول به آن بخندید، ولی اگر در نگاه دوم هم به آن خندیدید و در چند نگاه دیگر هم این کار را تکرار کردید، سر انجام در یکی از نگاه‌ها دیگر نخندیده و به نکته زیر آبی رفته شده در آن پی خواهید برد، که این کشف، هدف طنز نویس و نحوه کارکرد مغز او برای رسیدن به این هدف است.

پی نوشت:

چیزی که در بالا نوشته شده، آیه قرآن نیست و ممکن است جانوران و فرشته‌های دیگری در مغز برخی دیگر از طنزنویسان مشغول فعالیت و زندگی باشند! پس لطفا به کسی بر نخورد چون حداقل مغز بنده اینگونه کار می‌کند! اگر طنز نویس هستید آیا همین روند در مغز شما نیز وجود دارد؟

و من الله توفیق

God Bless you

خیلی مخلصیم!


 

همسایه‌ام را خوب می‌فهمم
با ظرف آبی جشن می‌گیرد
هرشب کنار خانه‌اش دریا
در فکر ماهی‌ها نمی‌میرد
 
همسایه‌ام را درک کردم من
مرغی ندارد غاز من باشد
او برق را از خانه بیرون کرد
فکر پلنگان وطن باشد
 
همسایه‌ام درگیر رویا بود
یک سفره با خاکستر نانی
از واقعیت شعرها می‌گفت
هر چند تو، آن را نمی‌خوانی
 
همسایه در مرز جنون و عقل
آجر به آجر خانه را بخشید
من فکر می‌کردم که دیوار است
اسطوره از افسانه را بخشید
 
همسایه‌ام با کوله می‌گردد
در کوله‌اش دردی پر از شرم است
هر شب کنار قبر می‌خوابد
قبری که با خاکسترم گرم است
 
همسایه‌ام درگیر رویا بود
یک سفره با خاکستر نانی
از واقعیت شعرها می‌گفت
هر چند تو، آن را نمی‌خوانی

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها